- ۰ نظر
- ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۵
- ۳۴۳ نمایش
گنج و دفینه یابی در قبور
افرادی که
قصد حفاری قبور را دارند حتما به این نکته توجه کنند که بعضی مواقع حفاران
بوی تعفن اجساد را با بوی گازی که ناشی از بار است اشتباهی تشخیص می دهند
حتما به یاد داشته باشید در مواقعی که بیماری واگیر دار غیر قابل درمانی
وارد یک تمدن میشد بعد از مرگ آنها را با هم و به صورت دست جمعی دفن می
کردند که ویروسها حتی بعد از هزاران سال هنوز هم قابل انتقال هستند اگر به
اینچنین موردی بر خوردیدحتما از دستکش و ماسک استفاده کرده و بلافاصله بعد
از حفاری استحمام نمایید.جایی که بار دارد حتما اثار و علایم در منطقه باید
باشد و در بین حفاری هم باید چند لایه های خاک که امیدوارکننده باشد
برخورد کنید اما اگر این موارد نبود ممکن است قبرستان دسته جمعی مربوط به
بیماران باشد حتما دقت نمایید.........
گنج, گنجینه, دفینه, بار, زیرخاکی
در
حیات القلوب آمده شیخ کلینى روایت کرده اند که : در کعبه دو غزال از طلا
بود و پنج شمشیر، چون قبیله خزاعه غالب شدند بر قبیله جرهم و خواستند که
حرم را از ایشان بگیرند جرهم آن شمشیرها و دو آهوى طلا را در چاه زمزم
افکندند و آن چاه را به سنگ و خاک انباشته کردند به نحوى که اثرش ظاهر نبود
که ایشان آنها را بیرون نیاورند؛ و چون قصى جد عبدالمطلب بر خزاعه غالب شد
و مکه را از ایشان گرفت موضع زمزم بر ایشان مشتبه ماند و ندانستند تا زمان
عبدالمطلب که ریاست مکه معظمه به او منتهى شد، و در پیش کعبه فرشى از براى
او مى گستردند که براى دیگرى در آنجا فرشى نمى گستردند، شبى نزد کعبه
خوابیده بود در خواب دید که شخصى با او گفت : ((حفر نما بره را)) چون بیدار
شد ندانست که ((بره)) چیست ؛ شب دیگر در همان موضع به خواب رفت و همان شخص
را در خواب دید که گفت : ((حفر نما طیبه را))؛ پس شب سوم به خواب او آمد و
گفت : ((حفر نما مضنونه را)) پس شب چهارم به خواب آمد و گفت : ((حفر نما
زمزم را که هرگز آبش تمام نشود و بیاشامند از آن حاجیان و بکن آن را در
جایى که کلاغ بال سفیدى نشیند نزد سوراخ موران)) در برابر چاه زمزم سوراخى
بود که موران از آن بیرون مى آمدند و هر روز کلاغ بال سفیدى مى آمد و آن
موران را بر مى چید.
چون عبدالمطلب این خواب را دید تعبیر خوابهاى خود را فهمید و موضع زمزم را
دانست ، پس نزد قریش آمد و فرمود: من چهار شب خواب دیدم در باب کندن زمزم و
آن مایه فخر و عزت ماست ، بیائید تا آن را حفر نمائیم ، ایشان قبول
نکردند، پس خود متوجه کندن آن شد و یک پسر داشت در آن وقت که او را حارث مى
گفتند و او را یارى مى کرد بر کندن زمزم ، چون کار بر او دشوار شد به نزد
کعبه آمد و دستها بسوى آسمان بلند کرد و به درگاه حق تعالى تضرع نمود و نذر
کرد که اگر خدا ده پسر او را روزى کند یکى از آنها را که دوست تر دارد
قربانى کند.